• Հայերեն
  • English
  • Français
  • Georgian
  • Русский
  • Español
  • Deutsch
  • فارسی
  • Türkçe
  • Italiano

وانو سیرادقیان در خانواده من

اخیراً وقتی من و پدرم در مورد وانو سیرادقیان صحبت می کردیم، او شروع به گفتن چیزهایی از وانو کرد که به نظر می رسید فردی بود که او می شناخت. اول نفهمیدم چرا اینطوری ارائه کرد، اما بعد که پرسیدم از جواب خیلی تعجب کردم. معلوم شد وانو سیرادقیان با پدربزرگم رابطه بسیار گرمی داشت. پدربزرگ من هاروت جانیکیان کارگردان و مدرس تئاتر بود و نزدیکترین و جدا نشدنی ترین دوست او لوون نرسیسیان بود. شاگرد لوون نرسیسیان، همسر دوم وانو سیرادقیان، روزان سیرادقیان بود.

روزان، لوون نرسیسیان را به عنوان بهترین استاد خود، حتی به عنوان پدر، بسیار دوست داشت. آنقدر او را دوست داشت که حتی به سیرادقیان گفت از لوون دستش را بخواه. خوب، البته، آنها بعداً با هم دوست می شوند، سپس صمیمی تر ... و بنابراین لوون نرسیسیان وانو را به پدربزرگم معرفی می کند. آنها همچنین شروع به برقراری ارتباط می کنند. با خانواده آمدند و رفتند، شروع به دوستی کردند. همه اینها برای من فقط یک افشاگری بزرگ بود، هیچ وقت فکر نمی کردم که وانو بتواند با خانواده من کاری داشته باشد.

خب من اون موقع نبودم و الان هم متاسفانه پدربزرگم نیست که از وانو سیرادقیان بگه تا بیشتر از یه شخصیت بزرگ ازش بدونم. اما پدرم رابطه گرمش با وانو و پدربزرگم را به یاد می آورد. می گوید گاهی در را می زدند، باز می کردند و جعبه ای را به وسیله وانو به هاروتیون جانیکیان می دادند. در جعبه هدایایی و چیزهایی بود که هرگز در ارمنستان پیدا نخواهید کرد. سیرادقیان پدربزرگم را به عنوان انسان صالحی پذیرفت و دوست داشت که همیشه بر حق بود و هر از چند گاهی خیلی چیزها را به او سپرد. در یک کلام، چنین اکتشافات شگفت انگیزی ․․․ سیرادقیان در خانواده من….