• Հայերեն
  • English
  • Français
  • Georgian
  • Русский
  • Español
  • Deutsch
  • فارسی
  • Türkçe
  • Italiano

آن طرف از ارس: روز اول

در شب ۳ ژوئن ما در مدرسه مادر جمع شدیم. راه تقریباً ۱۰ ساعت طول کشید، و واقعیت این بود که ما به یک کشور مخفی مثل ایران می روتیم. همه ما بی طقات بودیم. هنگامی که ما به مرز رسیدیم، ما رود ارس را دیدیم که ارمنستان را از ایران جدا می کند. ما در کنار ارس  حرکت می کردیم و در سمت راست ناخیجوان بود.
وقتی ما از مرز عبور کردیم و وارد کشور ایران شدیم، به نظر می رسید که ما در دنیای دیگری هستیم. همه دختران لباس های غیر معمول و روسریها پوشیده بودند.
همراه با دانش آموزان "مرکز زبان فارسی" مغری ​​ما به سمت استان تاریخی گقتن حرکت کردیم که آبشار آوراک جاقاتس را ببینیم. آبشار بسیار زیبا بود و رودخانه کوچکی ایجاد کرده بود.
در ای راه فرصت عالی بود که با همکاران جدید ما آشنا شویم. آنها بسیار مهربان و مهمان نواز بودند.
 
بعد از آبشار ما به جلفای قدیمی رفتیم. ما به کاروانسرای خوجه نظر رفتیم و مجسمه کاروان شترهای معروف را دیدیم. ظروف بسیار زیبای کاردستی در آنجا فروخته می شد.
 
در جلفای قدیمی پس از یک پیاده روی کوتاه  ما به کلیسای "استپانوس مقدس" رفتیم که مرکز توریستی بود. برای ما دنبال کردن عادات و رافتار ایرانیان خیلی جالب بود.
 
بعد از استراحت و ناهار در حیاط کلیسا ما به روستای کندوان رفتیم.
 
روستای کندوان در شرق آذربایجان در ۷۰ کیلومتر جنوب از تبریز واقع شده است. این روستا یکی از روستاهایی است که هم غاری و هم مدرن است. همانطور که لوون میرزویان معلم مرکز زبان فارسی گفت حتی یک هتل و رستوران در کندوان وجود دارد که شرایط آن خیلی خوب بود.
 
شگفت انگیز بود، بسیاری از مردم در این روستا زندگی می کنند. آب از کوه ها می آید، اما یکی از ساکنین محلی گفت که آنها گاز ندارند، به خصوص در زمستان، برای روستا خیلی سخت است. کندوان حدود ۲۰۰۰ متر بالاتر از سطح دریا است. 
کندوان به معنای کندوعسل است و وقتی از دور نگاه می کردیم به نظر می رسید که زنبورها از سوراخ بیرون می آیند. به همین دلیل این روستا کندوان نامیده می شود. 
 ما با یکی از ساکنان محلی آشنا شدیم چون سوالهای زیادی داشتیم. وقتی پرسیدیم  آیا نمی خواهد خانه خود را ترک و در پایتخت زندگی کند  گفت که اجداد خود در اینجا به دنیا آمده اند، او هم در اینجا چشم باز کرده ، این خانه خودش است. آنها زنبوردار هستند و فقط از مغازه های کوچک در روستا درآمدی دارند. ما همچنین درباره ارامنه و ارمنستان پرسیدیم، اما متأسفانه آنها درباره ارمنستان حرف نمی زدند و می گفتند: اگه ما هیچ وقت در باره ارمنستان چیزی نشنیده ایم چطور دوست داشته باشیم؟
 
مفصل در وبلاگ ریما بارسقیان.
مشاور: دیانا نظریان.